جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با دولت یار

دولتیار

دولتیار
دهی است از دهستان خسروآباد شهرستان بیجار. واقع در 20هزارگزی شهر بیجار. سکنۀ آن 200 تن. آب آن از چشمه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

دولتیار

دولتیار
خوشبخت. بختیار. سعید. مسعود. مقبل. بختمند. که بخت خوش دارد. (یادداشت مؤلف) :
زهی مظفر فیروزبخت دولتیار
که گوی برده ای از خسروان به فضل و هنر.
فرخی.
پسر که دانا باشد بر از پدر بخورد
بخاصه از پدر پیش بین و دولتیار.
فرخی.
شادباش ای وزیر دولتیار
دیر زی ای گزین سپهسالار.
مسعودسعد.
تا ترا یار دولت است نه ای
در جهان خدای دولتیار.
سنایی.
که نیک بخت و دولتیار آن تواند بود که تقیل و اقتداء به خردمندان و مقبلان واجب بیند. (کلیله و دمنه).
خادمانند و زنان دولتیار
چون مرا آن نشد اینان چه کنم.
خاقانی.
این پادشاه و شهریار که کامگار باد و دولتیار. (تاریخ طبرستان)... مردی صاحب رای و مدبر و شجاع و دولتیار بود. (تاریخ جهانگشای جوینی). و رجوع به دولتمند و دولتی شود
لغت نامه دهخدا

دوست وار

دوست وار
دوست مانند مانند دوست، دوست نما، شبیه دوست، دوستانه، برای مِثال مده بوسه بر دست من دوست وار / برو دوستداران من دوست دار (سعدی۱ - ۵۷)
دوست وار
فرهنگ فارسی عمید

دویت دار

دویت دار
دوات دار. داوی. (یادداشت مؤلف) : امیر چون رقعه بخواند بنوشت و به غلامی خاص داد که دویت دار بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 159). و رجوع به دوات دار شود
لغت نامه دهخدا