چند و چون چند و چون کم و کیف. - بی چند و چون، بی گفتگو. - گذشته از چند و چون، مافوق کم و کیف: ز هر چیز گنجی به پیش اندرون شمارش گذر کرده از چند و چون. فردوسی لغت نامه دهخدا
چرا و چون چرا و چون چون و چرا. استدلال خواستن. تعلیل طلبیدن. مناظره. بحث و تعلیل: تو گرد چون و چرا گر همی نیاری گشت چرا و چون ترا ما بجان خریداریم. ناصرخسرو. چرا و چون نرسد دردمند عاشق را مگر مطاوعت دوست تا چه فرماید. سعدی لغت نامه دهخدا