جدول جو
جدول جو

معنی تاک نشان

تاک نشان
آنکه درخت انگور می کارد، برای مثال بودم آن روز در این میکده از دردکشان / که نه از تاک نشان بود و نه از تاک نشان (جامی - ۴۰۱)
تصویری از تاک نشان
تصویر تاک نشان
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با تاک نشان

تاک نشان

تاک نشان
که تاک نشاند. تاک نشاننده. رزبان. کشاورز تاک. کشت کننده رز:
بودم آن روز من از طایفۀ دردکشان
که نه از تاک نشان بود و نه از تاک نشان.
جامی (دیوان چ هاشم رضی ص 591).
رجوع به تاک شود
لغت نامه دهخدا

تارک نشین

تارک نشین
کسی که بتارک جای دارد بالا نشین، بلند پایه والا مقام
تارک نشین
فرهنگ لغت هوشیار

خاک نشین

خاک نشین
کسی که بر روی خاک می نشیند، کنایه از خاکسار، کنایه از بدبخت
خاک نشین
فرهنگ فارسی عمید

تاک نشاندن

تاک نشاندن
کشتن تاک. غرس مو. رجوع به تاک و تاک نشان شود
لغت نامه دهخدا