جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با پیداگر

پیدا گر

پیدا گر
ظاهر کننده آشکار کننده: یا پیدا کرده بود چندی حکم و این را محصوره خوانند و لفظ پیدا گر چندی را سور خوانند
فرهنگ لغت هوشیار

پیداور

پیداور
موجود و مهیا:
مردم چشم کواکب ریخت از باران اشک
بحر گفتا آدم آبی ز من پیداورست.
ملاطغرا (ازآنندراج).
موی خود را بیجهت سنبل پریشان میکند
نی کسی مشاطه اش نی شانه ای پیداورست.
(از آنندراج).
چون کند در هند قصد طوف سلطان نجف
ناقۀ صالح بپیش حجره اش پیداورست.
(از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

بیدادگر

بیدادگر
ستمگر و متعدی و ظالم، جفا کار، ستم پیشه، نادادگر
بیدادگر
فرهنگ لغت هوشیار