معنی پردرخت - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با پردرخت
پردرخت
- پردرخت
- بسیاردرخت. که درخت بسیار دارد. که درختان انبوه دارد:
یکی بیشه پیش آمدش پردرخت
نشستنگه مردم نیکبخت.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
پرداخت
- پرداخت
- آراستگی و آرایش، جلا، در بانکداری دادن پول، تادیه، کارسازی
پرداخت دادن: صیقل زدن، جلا دادن، زنگ چیزی را زدودن
پرداخت کردن: صیقل زدن، زنگ چیزی را زدودن، جلا دادن، در بانکداری پول دادن به کسی دادن
فرهنگ فارسی عمید