جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با بی شوهر

بی شوهر

بی شوهر
مُرَکَّب اَز: بی + شوهر، بی شوی. بیوه. ایم. ایمه. بی جفت. عزوبه. (منتهی الارب)، بی همسر. زن که شوهر ندارد. زوجه که او را زوج نبود. رجوع به شوهر شود
لغت نامه دهخدا

بی شوهری

بی شوهری
حالت و چگونگی بی شوهر. بی شویی. بی همسری. بی زوج بودن زوجه
لغت نامه دهخدا

بی گوهر

بی گوهر
مُرَکَّب اَز: بی + گوهر، بی اصل. نانجیب. بدگهر. بی پدرو مادر. (یادداشت مؤلف)، مقابل نژاده:
بی گوهر گوهری ز گوهر نشود
سگ را سگی از قِلاده کمتر نشود.
سنایی.
سروری را اصل و گوهر برترین سرمایه است
مردم بی اصل و بی گوهر نیابد سروری.
سوزنی.
رجوع به گوهر شود
لغت نامه دهخدا

بی شهر

بی شهر
مُرَکَّب اَز: بی + شهر، غریب. (مهذب الاسماء، رجوع به شهر شود، بی تاب. (ناظم الاطباء)، بی صبر و بی تحمل:
چون صبا با تن بیمار و دل بی طاقت
بهواداری آن سروخرامان بروم.
حافظ.
- بی طاقت و تاب شدن، بی صبر و تحمل شدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا