جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با برون شو

برون شو

برون شو
مخرج:
باب ورا گرامی خوانی و ننگری
تا زین سخن که گفتی باشد برون شوی.
سوزنی.
کز فلک راه برونشو دیده بود
در نظر چون مردمان پیچیده بود.
مولوی.
- برون شو کردن، مخلص یافتن:
او مجال راز دل گفتن ندید
زو برونشو کرد و در لاغش کشید.
مولوی.
-
لغت نامه دهخدا

برون شد

برون شد
مخرج. محل بیرون شدن. بیرون شد:
چو نظم مدح تو آغاز کردم اندر وقت
به من نماید راه برون شد و انجام.
سوزنی، به شده از بیماری. ج، بِراء. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

بیرون شو

بیرون شو
برونشو. برون شد. بیرون شد. مخرج. دررو. مخلص. علاج. چاره. رهایی:
یک جرعه می کهن ز ملکی نو به
وز هرچه نه می طریق بیرون شو به.
خیام.
کرد کارش را کسی، بیرون شوی
در درون ره دادش و بستدجوی.
عطار (منطق الطیر ص 204).
دیده ام در خون دل شد ز آرزوی روی تو
نیستش بیرون شوی دیگر کنون گو می گِری.
جرفادقانی.
و شما متحیر مانده و هیچ بیرون شوی نمی بینید. (کتاب المعارف). رجوع به برون شو شود
لغت نامه دهخدا

درون شو

درون شو
مدخل. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، جانب انسی. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا