معنی بادیه نشین - فرهنگ فارسی عمید
معنی بادیه نشین
- بادیه نشین
- صحرانشین، مردم چادرنشین
تصویر بادیه نشین
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با بادیه نشین
بادیه نشین
- بادیه نشین
- مردم چادرنشین صحراگرد. (ناظم الاطباء). صحرانشین. بدوی. بادی. چادرنشین. وبری. اهل وَبَر. اعرابی. (ترجمان القرآن). مقابل تخته قاپو، حضری، مدری، قراری، شهرنشین
لغت نامه دهخدا
بادیه نشین
- بادیه نشین
- اسم بادیه گرد، بیابان نشین، چادرنشین، صحراگرد، صحرانشین
متضاد: شهرنشین، آبادی نشین
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پادشه نشین
- پادشه نشین
- آنکه نشستنی چون پادشاه دارد آنکه مانند سلاطین جلوس کند، شهری که مقر پادشاه است پایتخت
فرهنگ لغت هوشیار
حاشیه نشین
- حاشیه نشین
- آن که در فعالیت گروهی شرکت نمی کند، آن که در حاشیه شهر سکونت دارد، کسی که در کنار مجلس نشیند
فرهنگ فارسی معین