جدول جو
جدول جو

معنی واگرداندن

واگرداندن
برگرداندن، بازگردانیدن
تصویری از واگرداندن
تصویر واگرداندن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با واگرداندن

واگردانیدن

واگردانیدن
زیر و زبر نمودن. سرنگون کردن. (ناظم الاطباء) ، بازگردانیدن. (زوزنی) (ناظم الاطباء). مراجعت دادن. (ناظم الاطباء) ، تکریر. تکرار. (زوزنی). اعاده. تردید. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

رو گرداندن

رو گرداندن
از کسی یا چیزی روی برگردانیدن، پشت کردن، اعراض کردن
رو گرداندن
فرهنگ فارسی عمید

وا رهاندن

وا رهاندن
آزاد کردن رها کردن نجات دادن: (از بد پشیمان میشوی الله گویان میشوی آن دم ترا او می کشد تا وارهاند مر ترا) (دیوان کبیر)
وا رهاندن
فرهنگ لغت هوشیار

برگرداندن

برگرداندن
بازگردانیدن، برگشت دادن
رد کردن، پس آوردن، پس دادن
واپس بردن
پشت و رو کردن، واژگون کردن
کنایه از قی کردن مثلاً هرچه خورده بود برگرداند
ویران کردن، خراب کردن
کنایه از نظر و عقیدۀ کسی را بد کردن مثلاً کارهای اخیرش من را از او برگرداند
برگرداندن
فرهنگ فارسی عمید