معنی نمایاندن
- نمایاندن
- نشان دادن، آشکار ساختن
واژههای مرتبط با نمایاندن
نمایاندن
- نمایاندن
- نشان دادن، آشکارکردن واضح ساختن
نمایاندن
- نمایاندن
- نشان دادن، آشکار ساختن
نمایاندن
- نمایاندن
- نمایانیدن. نشان دادن، آشکار کردن. واضح ساختن. (فرهنگ فارسی معین)
نمایانیدن
- نمایانیدن
- نشان دادن، آشکارکردن واضح ساختن
نمایانیدن
- نمایانیدن
- نمایاندن. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به نمایاندن و نمودن شود
آماهاندن
- آماهاندن
- آماسانیدن
آماساندن
- آماساندن
- آماسانیدن
نمایان شدن
- نمایان شدن
- ظاهر شدن، آشکار شدن
آماساندن
- آماساندن
- باد دار کردن، پر باد کردن، ورم دار ساختن، سبب تورم شدن
