جدول جو
جدول جو

معنی مویه گر

مویه گر
نوحه کننده، زاری کننده، برای مثال مویه گر گشته زهرۀ مطرب / بر جهان و جهانیان مویان (انوری - ۷۰۳)
تصویری از مویه گر
تصویر مویه گر
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با مویه گر

مویه گر

مویه گر
زاری کننده نوحه کننده: (پای نا خوانده رسید و نفر مویه گران و ارشیداه کنان راه نفر بگشایید،) (خاقانی. سج. 161)
مویه گر
فرهنگ لغت هوشیار

مویه گر

مویه گر
نوحه و زاری کننده. (ناظم الاطباء). نوحه کننده را گویند. (برهان). نوحه گر. گریان. مویان. مویه کنان. نائح. نائحه. نالان. نوحه سرا. (یادداشت مؤلف). هرکس که نوحه و زاری کند و مرثیه بخواند یا نخواند آن را مویه گر گویند. (از آنندراج) :
همه پیش رستم نهادند سر
پریشان و گریان و هم مویه گر.
فردوسی.
بر آن سان کز ایرانیان سربه سر
نبیند پس از این مگر مویه گر.
فردوسی.
لشکر دشمن او مویه گر و لشکر او
دل پر از خنده و دلها همه پر ناز و بطر.
فرخی.
سپه هرکجا کشته شان بد دگر
همه شب بدند از برش مویه گر.
اسدی.
ای شاد شده بدان که یک چند
چون مویه گران همی گرستم.
ناصرخسرو.
شاید که بوم تا بزیم مویه گر او
گر بود دو سال از غم دل مویه گر من.
امیرمعزی (از آنندراج).
مویه گر گشته زهرۀ مطرب
بر جهان و جهانیان مویان.
انوری.
- مویه گر شدن، نوحه گر شدن. گریان شدن. گریه و نوحه کردن:
سرت را جدا کردمی از تنت
شدی مویه گر بر تو پیراهنت.
فردوسی.
گنه کار کردی به یزدان تنت
شود مویه گر بر تو پیراهنت.
فردوسی.
، پیرزنی که در میان زنان یک یک صفت مرده بشمارد و نوحه کند تا به متابعت آن زنان دیگر نیز نوحه کنند. (آنندراج). آنکه نوحه گری پیشه دارد:
هر آن مام کو چون تو زاید پسر
کفن دوز خوانیمش و مویه گر.
فردوسی.
چند صف مویه گران نیز رسیدند مرا
هر زمان مویه به آیین دگر درگیرم.
خاقانی.
مویه گر بنشاندمی بر خاک و خود بنشستمی
دست و کلکش را به لفظ مادحان بستودمی.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 443).
اشک اگر مایه گران کرد بر مویه گران
وام اشک از صدف جان به گهر بازدهید.
خاقانی.
پای ناخوانده رسید و نفر مویه گران
وارشیداه کنان راه نفر بگشایید.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 161).
هم بمویید هم از مویه گران درخواهید
که بجز مویه گر خاص نشایید همه.
خاقانی.
بازپرسید تا مناقب او
مویه گر بر چه راه می گوید.
خاقانی.
به جائی ساز مطرب برکشد ساز
به جایی مویه گر بردارد آواز.
نظامی.
برخیز مویه گر که نداری دم مسیح
این صوت جانگداز شنیدن چه فایده.
بابافغانی (از فرهنگ جهانگیری).
و رجوع به نوحه گر و مویه شود
لغت نامه دهخدا

مویه گری

مویه گری
صفت و حالت مویه گر. گریه و زاری و نوحه. نوحه گری. نوحه. (از یادداشت مؤلف). و رجوع به مویه و مویه گر شود
لغت نامه دهخدا

سوده گر

سوده گر
ساینده فلز و سنگ قیمتی خرد کننده احجار کریمه و فلزات
سوده گر
فرهنگ لغت هوشیار

شیوه گر

شیوه گر
آن که دارای روش و طریقه است، معشوقی که به همه فنون عاشقی آگاه است و ناز و کرشمه به کار برد، حیله گر
فرهنگ لغت هوشیار