معنی مساغ
مساغ
گذرگاه، راه و جای عبور
تصویر مساغ
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با مساغ
مساغ
مساغ
جای گذر و راه
فرهنگ لغت هوشیار
مساغ
مساغ
معبر، گذرگاه
فرهنگ فارسی معین
رساغ
رساغ
ستور بند
فرهنگ لغت هوشیار
مساح
مساح
مساحت کننده، زمین پیما
فرهنگ فارسی عمید
مسوغ
مسوغ
گوارا شده، روا و جایز شده
فرهنگ فارسی عمید
مسام
مسام
سوراخ های زیر پوست بدن که عرق از آن ها دفع می شود
فرهنگ فارسی عمید
مراغ
مراغ
غلتگاه ستور
فرهنگ لغت هوشیار
مساس
مساس
بارهنگ آبی از گیاهان، سایش دستمالی مس کردن دست مالیدن سودن، مس سایش
فرهنگ لغت هوشیار
مساد
مساد
خیک روغن، خیک انگبین، استواری
فرهنگ لغت هوشیار