جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با کج سرشت

کج سرشت

کج سرشت
آنکه طبیعه بد آفریده شده بد ذات بد اصل بد گهر کج نهاد
کج سرشت
فرهنگ لغت هوشیار

کج سرشت

کج سرشت
آنکه طبیعهً بد آفریده شده است. بدذات. بداصل. بدگهر. کج نهاد. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

کج سرشتی

کج سرشتی
چگونگی کج سرشت. بداصلی. بدگهری. کج نهادی. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

بد سرشت

بد سرشت
بد نهاد بد ذات بد اصل بد طینت مقابل نیک سرشت خوب سرشت
بد سرشت
فرهنگ لغت هوشیار

هم سرشت

هم سرشت
دو یا چند تن که در سرشت و خوی و طبع نظیر یکدیگر باشند
هم سرشت
فرهنگ فارسی عمید

هم سرشت

هم سرشت
دو یا چند تن که از جهت سرشت و طبع و خوی نظیر هم باشند (نسبت بیکدیگر) : ازبرای انس جان اندر میان انس وجان یک رفیق هم سرشت و همدم و هم دردکو ک (سنائی)، هم طبع
فرهنگ لغت هوشیار

کج درخت

کج درخت
دهی است از دهستان تبادکان بخش حومه شهرستان مشهد. جلگه ای و معتدل. سکنه 1990 تن. آب آن از رودخانه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا

می سرشت

می سرشت
می گون. می گونه. که طبیعت می داشته باشد. که به سرشت و طینت شراب باشد. که چون می سرخگون و مستی فزا باشد. سرشته با می، مجازاً گلگون. سرخ:
دو برگ گلش سوسن می سرشت
دو شمشاد عنبرفروش بهشت.
اسدی (گرشاسب نامه ص 166)
لغت نامه دهخدا