معنی سپیدکاسه - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با سپیدکاسه
سپیدکاسه
- سپیدکاسه
- جوانمرد. مقابل سیه کاسه. (آنندراج) :
دهر سپیددست سیه کاسه ای است صعب
منگر به خوش زبانی این ترش میزبان.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 309)
لغت نامه دهخدا
سفیدکاسه
- سفیدکاسه
- جوانمرد. صاحب همت بود خلاف سیه کاسه که خسیس و دون همت باشد. (از برهان) (آنندراج). جوانمرد چنانچه سیاه کاسه یعنی بخیل. (رشیدی)
لغت نامه دهخدا
سپیدجامه
- سپیدجامه
- کسی که لباس سفید بر تن کند، سفیدپوش، برای مِثال مرد خداپرست که تقوی طلب کند / خواهی سپیدجامه و خواهی سیاه باش (لغتنامه - سپیدجامه)
فرهنگ فارسی عمید
سپیدنامه
- سپیدنامه
- کنایه از مردم صالح و پرهیزکار و درستکار. (برهان) (آنندراج). صالح درستکار چنانکه سیه نامه فاسق و بدکار. (رشیدی)
لغت نامه دهخدا