جدول جو
جدول جو

معنی ساز و نوا

ساز و نوا
ساز و آواز، ساز و سرور، برای مثال تا مطربان ز شوق منت آگهی دهند / قول و غزل به سازونوا می فرستمت (حافظ - ۱۹۸)
تصویری از ساز و نوا
تصویر ساز و نوا
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با ساز و نوا

ساز و نوا

ساز و نوا
ساز و آواز. ساز و سرور. بزن و بکوب. ساز و نواز:
رطل کشان صبح را نزل و نوای تازه بین
زخمه زنان بزم را ساز و نوای تازه بین.
خاقانی.
- بسازو نوا، با ساز و آواز، با تار و طنبور:
تا مطربان ز شوق منت آگهی دهند
قول و غزل بساز و نوا میفرستمت.
حافظ.
، ایضاً، به اقسام آلات. مکمل. رجوع به ساز شود
لغت نامه دهخدا

ساز و نهاد

ساز و نهاد
وضع و حال، راه و رسم، رسم و آیین، برای مِثال جهان را چنین است سازونهاد / که جز مرگ را کس ز مادر نزاد (فردوسی - ۱/۲۵۲)
ساز و نهاد
فرهنگ فارسی عمید

ناز و نوش

ناز و نوش
عیش و نوش خوشگذرانی: صبا بتهنیت پیر می فروش آمد که موسم طرب و عیش و ناز و نوش آمد. (حافظ. 118)
فرهنگ لغت هوشیار

سازو نواز

سازو نواز
سازو سرور. ساز و نوا. بزن و بکوب. رجوع به ساز شود
لغت نامه دهخدا

ساز و نهاد

ساز و نهاد
وضع و حال. قرار کار. بنای کار. ساخت. ساز و آئین:
جهان را چنین است ساز و نهاد
ز یک دست بستد بدیگر بداد.
فردوسی.
جهان را چنین است سازو نهاد
که جز مرگ را کس ز مادر نزاد.
فردوسی.
بگفت این و بهرام یل جان بداد
جهان را چنین است ساز و نهاد.
فردوسی.
رجوع به ساز شود
لغت نامه دهخدا

ساز و سوز

ساز و سوز
سوز و ساز. سوختن و ساختن. تحمل:
از روز وصل باز همام شکسته را
جز ساز و سوز و نالۀ دل یادگار نیست.
همام تبریزی
لغت نامه دهخدا