معنی ساز زدن - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با ساز زدن
ساز زدن
ساز زدن
ساز بستن ساز دادن ساز نواختن، یا ساز زدن به کام کسی به کام و مراد او بودن
فرهنگ لغت هوشیار
ساز زدن
ساز زدن
ساز بستن. ساز دادن. ساز پرداختن. ساز نواختن. (مجموعۀ مترادفات) : زمانه ساز طرب میزند چنانکه بگوش رسد ز زاویۀ عنکبوت نغمۀ تار. کلیم کاشانی (از مترادفات). - ساز زدن بکام کسی، بکام او بودن: گربخت بکام اوزدی ساز هرگز بوطن نیامدی باز. نظامی (لیلی و مجنون). رجوع به ساز شود
لغت نامه دهخدا
کاز زدن
کاز زدن
سیلی زدن، ضربه ای با کف دست و انگشتان به صورت کسی زدن، چَک زَدَن، توگوشی زَدَن، کِشیده زَدَن، لَت زَدَن، تَپانچِه زَدَن، سَرچَنگ زَدَن، صَفعِه زَدَن، صَفع
فرهنگ فارسی عمید
گاز زدن
گاز زدن
دندان زدن فرو بردن دندان در چیزی: خیار را گاز زد، لگد زدن: همی نیارد نان و همی نخرد گوشت زند برویم مشت وزند به پشتم گاز. (قریی الدهر)
فرهنگ لغت هوشیار
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.