جدول جو
جدول جو

معنی چلغوزه

چلغوزه
میوۀ درخت صنوبر، صنوبر، برای مثال یک سو کشمش چادر یک سو نهمش موزه / این مرده اگر خیزد ورنه من و چلغوزه (رودکی - ۵۲۹)
تصویری از چلغوزه
تصویر چلغوزه
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با چلغوزه

چلغوزه

چلغوزه
بار درخت صنوبر باعتبار کنگره های آنکه هریک بمنزله غوزه است) : بندق فستق
فرهنگ لغت هوشیار

چلغوزه

چلغوزه
چیزی است مانند فستق. (فرهنگ اسدی). بار درخت صنوبر باشد، به اعتبار کنگره های آن که هر یک به منزلۀ غوزه است. (برهان). بار درخت صنوبر باشد. (از انجمن آرا) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). مجازاً بار درخت صنوبر. (غیاث). به عربی، حب الصنوبر الکبار. (از ذخیرۀ خوارزمشاهی) (بحر الجواهر). فِندُق. (منتهی الارب). جِلَّوز. (منتهی الارب) (السامی). بندق. جلغوزه، که چیزی است مانند فستق و باریکتراز آن. چیزی چون پسته که مقوی باه است:
یکسو کَشمَش چادر، یکسو نهمش موزه
این مرده اگر خیزد ورنه من و چلغوزه.
رودکی (از فرهنگ اسدی).
و اگر در شانه دردی باشد، داروهای درد نشاننده با آن بیامیزند، چون تخم کتان و لعاب آن و جوز و چلغوزه و فندق و تخم خطمی و صمغ بسفایج و صمغ گوز. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
هرکرا نیست ذوق چلغوزه
هست در خورد ریش او بوزه.
آذری (از انجمن آرا).
رجوع به جلغوزه شود، درخت صنوبر باشد، چون غوزۀ آن بسیار است آن را چلغوزه گویند و معرب آن جِلغَوز باشد. (جهانگیری) (رشیدی). درخت صنوبر به اعتبار آن که غوزۀ آن بسیار است، بنابراین آن را چلغوزه نامند. (انجمن آرا) (آنندراج) (ازغیاث). سوسن. به عربی، صنوبرالکبار:
بود گندم گزی بالا سرافراز
سرِ چلغوزه گوید با فلک راز.
امیرخسرو (از جهانگیری).
رجوع به سوسن و صنوبر شود
لغت نامه دهخدا

چلقوزه

چلقوزه
بار درخت صنوبر باعتبار کنگره های آنکه هریک بمنزله غوزه است) : بندق فستق
فرهنگ لغت هوشیار

الغوزه

الغوزه
چیستان. (منتهی الارب). بمعنی لُغَز. (اقرب الموارد). لُغز. لُغُز. لَغَز. لُغَیزاء. لُغَّیزاء. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

ملغوزه

ملغوزه
به لغز. به لغز آمیخته. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (: افلاطون) یرمز حکمته و یسترها و یتکلم بها ملغوزه. (عیون الانباء از یادداشت ایضاً)
لغت نامه دهخدا

چلغوز

چلغوز
فضله مرغ خانگی، کبوتر و مانند آن ها، برای توهین و تحقیر به افراد گفته می شود
چلغوز
فرهنگ فارسی معین

چلغوز

چلغوز
فضلۀ پرندگان، شخص کوتاه قد و کوچک جثه. به کسی که بخواهند او را خرد و حقیر و پست بنمایانند اطلاق می شود
چلغوز
فرهنگ فارسی عمید