جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با تار کردن

تار کردن

تار کردن
تیره ساختن. تاریک ساختن. کدر کردن. بدون روشنی نمودن. رجوع به تار شود، تاراندن. رمانیدن. ترسانیدن. پراکندن و متفرق ساختن: تار کردن مرغی را. کبوترها را تار کردن. رجوع به تاراندن شود
لغت نامه دهخدا

خار کردن

خار کردن
مو را با شانه خار کردن، از هم جدا کردن موهای ژولیده
خار کردن
فرهنگ لغت هوشیار