جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با پناه کردن

پناه کردن

پناه کردن
در حمایت کسی یا چیزی در آمدن زنهار خواستن پناه بردن التجا
پناه کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پناه کردن

پناه کردن
پناه بردن. زنهار خواستن. التجاء. در حمایت کسی یا چیزی درآمدن:
چو کردم به دارای گیتی پناه
بدل شادمان گشتم از تاج وگاه.
فردوسی.
بکوشید و کردار مردان کنید
پناه از بلاها به یزدان کنید.
فردوسی.
آسمان سرگشته کی ماندی اگر
باثبات دولتت کردی پناه.
انوری.
عاجزی بود کرد با تو پناه
از بد روزگار بدگوهر.
انوری.
، پناه دادن:
دین و دنیا را تو کردستی پناه از اضطراب
ملک و دولت را تودادستی امان از اضطراب.
امیر معزی
لغت نامه دهخدا

پنجه کردن

پنجه کردن
پنجه افکندن، پنجه در زمین فشردن، ثبات قدم نمودن، قبض کردن گرفتن
پنجه کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پنبه کردن

پنبه کردن
گریختن، گریزانیدن پراکنده ساختن متفرق گردانیدن پراکنده ساختن متفرق گردانیدن، خاموش کردن، دفع و محو کردن، منکر شدن، عاجز گردیدن، عاجز گردانیدن، نرم ساختن، نومید کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پناه بردن

پناه بردن
پناهیدن یا بکسی یا چیزی پناه بردن، پناه گرفتن بوی التجا ملتجی شدن
فرهنگ لغت هوشیار

پنبه کردن

پنبه کردن
رشته ای را باز کردن و به صورت پنبه درآوردن، کنایه از پراکنده کردن، متفرق ساختن، برای مِثال پنبه کنم لشکرشان را چنان / کز تنشان پنبه شود استخوان (امیرخسرو - مجمع الفرس - پنبه کردن)، کنایه از نرم کردن، کنایه از عاجز کردن
پنبه کردن
فرهنگ فارسی عمید

گناه کردن

گناه کردن
مرتکب گناه شدن ارتکاب جرمی کردن خطا کردن بزه کردن
گناه کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پنبه کردن

پنبه کردن
گریختن، پراکنده ساختن، خاموش کردن، منکر شدن، عاجز گردانیدن
پنبه کردن
فرهنگ فارسی معین