جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با پس افتاده

پس افتاده

پس افتاده
پس افت پس انداز ذخیره، آنکه در راه از رفقا باز مانده باشد
پس افتاده
فرهنگ لغت هوشیار

پس افتاده

پس افتاده
کسی را گویند که در راه از رفقا بازمانده باشد. (برهان قاطع) ، پس افت. اندوخته. پس انداز. ذخیره. پس افکند. پس اوگند
لغت نامه دهخدا

پس افتادن

پس افتادن
عقب افتادن. تأخیر:
چونکه گله بازگردد از ورود
پس فتد آن بز که پیش آهنگ بود.
مولوی.
، نکس. عود مرض در حال نقاهت، غش کردن یا مردن. افتادن به پشت و مردن
لغت نامه دهخدا

پا افتادن

پا افتادن
میسر شدن دست دادن: اگر پا بیفتد، اتفاق خوب یا بدی پیش آمدن: پای بدی برایم افتاد
فرهنگ لغت هوشیار