جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مردم کش

مردم کش

مردم کش
آنکه افراد آدمی را بکشد جلاد میرغضب: ز پرده بگیسو بریدش کشان بر روز بانان و مردم کشان. (شا)
فرهنگ لغت هوشیار

مردم کش

مردم کش
کشندۀ مردم. آدمکش. قاتل. جلاد. میرغضب:
ز پرده به گیسو بریدش کشان
گرفتار در دست مردم کشان.
فردوسی.
ز نیکی جدا مانده ام زین نشان
گرفتار در دست مردم کشان.
فردوسی.
همی بود گرسیوز بد نشان
ز بیهودگی یار مردم کشان.
فردوسی.
ز مردم کشی ترس باشد بسی
زمردم خوری چون نترسد کسی.
نظامی
لغت نامه دهخدا

مردم وش

مردم وش
شبیه به مردم. مردم وار:
به صورت کسانی که مردم وشند
چو صورت همان به که دم در کشند.
سعدی
لغت نامه دهخدا

مردم کشی

مردم کشی
آدم کشی. قتل. جنایت. جلادی. کشتار. عمل مردم کش. رجوع به مردم کش شود:
به مردم کشی اژدها پیکرم
نه مردم کشم بلکه مردم خورم.
نظامی.
به هر سو بدان آهن مردکش
به مردم کشی دست می کرد خوش.
نظامی
لغت نامه دهخدا

مرده کشی

مرده کشی
شغل و عمل مرده کش حمل مردگان بگورستان: از مرده رسم مرده کشی کس ندیده بود زاهد چرا ملازم نعش و جنازه است ک (محسن تاثیر)
فرهنگ لغت هوشیار