معنی گزندگی - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با گزندگی
گزندگی
- گزندگی
- عمل گزنده: گزندگی سوزش فراق و الم هجران بار آورده است جهت امیرالمومنین دریغ و درد اندوه و غم
فرهنگ لغت هوشیار
گزندگی
- گزندگی
- عمل گزیدن: گزندگی سوزش فراق و الم هجران بار آورده است جهت امیرالمؤمنین دریغ و درد، اندوه و غم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 310). و رجوع به گزیدن شود
لغت نامه دهخدا
بزندگی
- بزندگی
- حالت و چگونگی بزنده. رجوع به بزنده و بزیدن شود
لغت نامه دهخدا
گزیدگی
- گزیدگی
- عمل گزیدن. لَسعَه. عَضیض. عِضاض: جَدَر، نشان گزیدگی بر گردن خر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا