گرداوژن گرداوژن آنکه پهلوانان را بر زمین زند و مغلوب کند پهلوان دلیر شجاع: عنان پیچ و گرد افکن و گرز دار چومن کس نبیند بگیتی سوار فرهنگ لغت هوشیار
مرداوژن مرداوژن مرد افکن: ببر گردافکن است و شیر شکار شیر مرداوژن است و ببر شکر. (مسعود سعد) فرهنگ لغت هوشیار
مرداوژن مرداوژن مردافکن، برای مِثال ببر گُردافکن است و شیرشکار / شیر مرداوژن است و ببرشکر (مسعودسعد - ۲۱۸) فرهنگ فارسی عمید
مرداوژن مرداوژن مردافکن. شجاع. بهادر. پهلوان. رجوع به مردافکن شود: زره پوش خفتند مرداوژنان که بستر بود خوابگاه زنان. سعدی. تو در پنجۀ شیر مرداوژنی چه سودت کند پنجۀ آهنی. سعدی لغت نامه دهخدا
گرداندن گرداندن گردش دادن، چرخانیدن، چیزی را در گرد چیز دیگر حرکت دادنکنایه از تغییر دادن فرهنگ فارسی عمید