جدول جو
جدول جو

معنی گام گذاردن

گام گذاردن
قدم گذاشتن، گام نهادن
تصویری از گام گذاردن
تصویر گام گذاردن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با گام گذاردن

گام گذاردن

گام گذاردن
قدم گذاشتن گام نهادن: درفش منوچهر چون دید سام پیاده شد از اسپ و بگذارد گام
فرهنگ لغت هوشیار

گام گذاردن

گام گذاردن
قدم گذاشتن. قدم برداشتن. گام نهادن:
درفش منوچهر چون دید سام
پیاده شد از اسب و بگذارد گام.
فردوسی.
به مغرب میتواند رفت در یک روز از مشرق
گذارد هر که چون خورشید گام آهسته آهسته.
صائب.
، آغاز کردن. اقدام کردن:
پرستیده شد سوی دستان سام
پیاده شد از اسب و بگذارد گام.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

باز گذاردن

باز گذاردن
گشاده گذاشتن، گشوده گذاشتن، واگذاشتن، باز گذاشتن
باز گذاردن
فرهنگ فارسی عمید

قدم گذاردن

قدم گذاردن
کنایه از راه رفتن و پا گذاشتن در جایی، قدم نهادن
قدم گذاردن
فرهنگ فارسی عمید

قدم گذاردن

قدم گذاردن
گام نهادن پا نهادن پیش رفتن پا گذاشتن، راه رفتن پیش رفتن
قدم گذاردن
فرهنگ لغت هوشیار

کار گذاردن

کار گذاردن
باسانی و جلدی نیکی کارها را انجام دادن کار بری کردن، توضیح با} کار گزاران {اشتباه نشود، کار گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار

گام گذاشتن

گام گذاشتن
قدم گذاشتن گام نهادن: درفش منوچهر چون دید سام پیاده شد از اسپ و بگذارد گام
فرهنگ لغت هوشیار