جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با کودک وش

کودک وش

کودک وش
کودک مانند بچگانه: مرد خدا کی کند میل بلذات خلد در دل کودک و شان لذت حلوا طلب، (وحشی بافقی)
فرهنگ لغت هوشیار

کودک وش

کودک وش
کودک مانند. بچگانه. (فرهنگ فارسی معین) :
مرد خدا کی کند میل به لذات خلد
در دل کودک وشان لذت حلوا طلب !
وحشی بافقی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

کودک منش

کودک منش
کسی که اخلاق و عادات کودکان دارد: همه کوسه و پیر و کودک سرشت بخوبی روند از چه هستند زشت. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار

کنده وش

کنده وش
راه سنگلاخ. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس). و رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا

کودک وار

کودک وار
مانند کودک. کودکانه:
میان خاک چه بازی سفال، کودک وار
سرای خاک به خاکی بباز مردآسا.
خاقانی.
مرکب از چوب کرده کودک وار
پس به دروازۀ هلاک شده.
خاقانی.
و رجوع به کودک و کودکانه شود
لغت نامه دهخدا

کودک منش

کودک منش
کودک سرشت. (فرهنگ فارسی معین). کودک مزاج. کودک مشرب:
در کاسۀ لذت شکنان چشمۀ زهرم
در کاسۀ کودک منشان جرعۀ شیرم.
عرفی (از آنندراج).
و رجوع به کودک سرشت و کودک مزاج شود
لغت نامه دهخدا

کبک وش

کبک وش
کبک مثال. کبک رفتار:
کبک وش آن باز کبوترنمای
فاخته رو گشت به فر همای.
نظامی
لغت نامه دهخدا