جوانمرد و بخشنده. (آنندراج). کریم. جوانمرد. سخی. (ناظم الاطباء) : وگر درنیابد کرم پیشه نان نهادش توانگر بود همچنان. سعدی. در زمان خدیو داراشاه آن کرم پیشۀ کریم نهاد. هاتف (از فرهنگ فارسی معین)
کِرمِ اَبریشَم، نوزاد کرمی شکل پروانه با بدنی استوانه ای و دارای حلقه که از برگ درخت توت تغذیه می کند و از پیلۀ آن الیاف ابریشمی تهیه می شود، کَناغ، نُوغان، دیوِه، کِرمِ بادامِه
ظالم. ستمکار. ستمگر: ترا دیو است اندر طبع رستم خو ستم پیشه به بند طاعتش گردن ببند و رستی از رستم. ناصرخسرو (دیوان چ کتاب خانه تهران ص 962). بخراسان روم انصاف ستانم ز فلک کآن ستم پیشه پشیمان بخراسان یابم. خاقانی. جفاپیشگان را بده سر بباد ستم بر ستم پیشه عدل است و داد. سعدی. دل درماندگان بدست آور بر ستم پیشگان شکست آور. اوحدی