معنی علاج پذیر - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با علاج پذیر
علاج پذیر
- علاج پذیر
- درمان پذیر، چاره پذیر قابل مداوا درمان پذیر مقابل علاج ناپذیر، چاره پذیر. چاره پذیر، قابل مداوا
فرهنگ لغت هوشیار
علاج پذیر
- علاج پذیر
- قابل مداوا. درمان پذیر و چاره پذیر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
علاج پذیری
- علاج پذیری
- درمان پذیری چاره پذیری حالت و کیفیت علاج پذیر درمان شدن معالجه گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
علاج ناپذیر
- علاج ناپذیر
- درمان ناپذیر، چاره ناپذیر آن چه درمان نپذیرد علاج - نشدنی مقابل علاج پذیر، چاره نشدنی
فرهنگ لغت هوشیار