جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با سخت پا

سخت سا

سخت سا
نام داواز کشتی که هندیان گهسا گویند. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

سخت پی

سخت پی
نیرومند. قوی. (ولف). پرزور که مقاومت داشته باشد:
کنون تا به بینم که با جام می
همی سست باشی وگر سخت پی.
(شاهنامۀ فردوسی چ بروخیم ج 9 ص 2849)
لغت نامه دهخدا

سخت پای

سخت پای
کنایه از توانا و ثابت قدم. (آنندراج). ستور که قوائم آن سخت بود:
سخت پای و ضخم ران و راست دست و گردسم
تیزگوش و پهن پشت و نرم چرم و خردموی.
منوچهری.
سکندر که می نازد از بخت تر
شداز سخت پایان چنین سخت تر.
امیرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

سخت کش

سخت کش
آنکه چیزی سخت (مانند کمان) را تواند کشید، زحمتکش. آنکه مردم را به سختی کشد
فرهنگ لغت هوشیار

سخت ساق

سخت ساق
سخت ساغ (ساق و ساقه پارسی و پهلوی است) پایدار استوار ثابت برقرار پایدار
فرهنگ لغت هوشیار