خربت خربت قاز و بط بزرگ. (ناظم الاطباء). خَربَط. قلولا. سیقا. اِوَّز. (یادداشت بخط مؤلف) : باز رز را گفت ای دختر بی دولت این شکم چیست چو پشت و شکم خربت. منوچهری. ، نادان. احمق، ظریف. شوخ. مسخره، مفسده. بی دیانت. (ناظم الاطباء) لغت نامه دهخدا
دربت دربت خوی گیری (عادت)، دلیری جنگ آمایی، آزمودن آزمودن آزمایش کردن، کار آزمودگی خبرگی، خو گرفتگی فرهنگ لغت هوشیار