معنی حاصل گشتن - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با حاصل گشتن
واصل گشتن
- واصل گشتن
- رسیدن، پیوستن. رجوع به واصل شدن شود
لغت نامه دهخدا
حادث گشتن
- حادث گشتن
- بظهور رسیدن پدید آمدن، خلق شدن ایجاد گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
حامله گشتن
- حامله گشتن
- حامله شدن. آبستن شدن:
آنکه تا چرخ ز تقدیر فلک حامله گشت
نه چنو زاد و بزاید بهمه عمر دگر.
سنائی
لغت نامه دهخدا
داخل گشتن
- داخل گشتن
- درآمدن. درشدن. بدرون رفتن. داخل شدن. داخل گردیدن
لغت نامه دهخدا