چشم تنگی چشم تنگی آزمندی. حرص ورزی. بخل و حسد. تنگ نظری. تنگ چشمی. رجوع به چشم تنگ شود لغت نامه دهخدا
چشم تنگ چشم تنگ کنایه از چشم تنگ بین و حریص و آزمند. کنایه از چشمی که همه چیز را کم و اندک بیند: گفت چشم تنگ دنیادار را یا قناعت پر کند یا خاک گور. سعدی. ، چشم ترک. چشم غیرفراخ. چشمی نظیر چشم مغولان و ترکان لغت نامه دهخدا
چشم تنگ چشم تنگ تنگ چشم. نظرتنگ. بخیل و حسود. رجوع به چشم تنگی شود، کنایه از ترکان و مغولان که چشمان تنگ دارند: گفت کای چشم تنگ تاتاری صید ما را بچشم می ناری ؟ نظامی لغت نامه دهخدا