معنی چرب گویی - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با چرب گویی
چرب گوئی
چرب گوئی
چرب زبانی. چرب سخنی. چرب گفتاری. شیرین سخنی و خوش زبانی. فصاحت: همه چیزیت هست از خوبروئی ز شیرین شکری و چرب گوئی. نظامی. فسانه بود خسرو در نکوئی فسونگر بود وقت چرب گوئی. نظامی. ، چاپلوسی. تملق. زبان بازی، فریبندگی. رجوع به چرب زبانی و چرب سخنی و چربگو و چربگوی شود
لغت نامه دهخدا
پرت گویی
پرت گویی
چگونگی آنکه پرت گوید پرت گفتن: (کاغذ و مداد را دور بینداز پرت گویی بس است) (ص. هدایت)
فرهنگ لغت هوشیار
چرب خونی
چرب خونی
زیاد شدن چربی خون، افزایش چربی خون در بدن، لیپمی
فرهنگ فارسی عمید
چرندگویی
چرندگویی
یاوه گویی. حرف مفت زنی. مهمل بافی. پرت و پلا گویی. رجوع به چرند و پرند گفتن و چرندگوی شود
لغت نامه دهخدا
چست گویی
چست گویی
بدیهه گویی. سخن گفتن زود و بالبداهه اعم از نظم یا نثر. بالبداهه گفتن شعر: به چست گویی، سحر حلال در ره شعر چنان نمایم کز مای یا دماوندم. سوزنی
لغت نامه دهخدا
نرم گویی
نرم گویی
نرم گو بودن. نرم زبانی. نرم گفتاری. رجوع به نرم گو شود
لغت نامه دهخدا
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.