معنی تازه دماغ - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با تازه دماغ
تازه دماغی
- تازه دماغی
- سر خوشی، دانایی سر حال بودن خوشحالی، دانایی
فرهنگ لغت هوشیار
تازه دماغی
- تازه دماغی
- دانائی و خوشحالی. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
نازک دماغ
- نازک دماغ
- آنکه شامه ای حساس دارد: چنان آن نازنین نازک دماغ است که او را بوی گل دود چراغ است. (طاهرغنی)
فرهنگ لغت هوشیار
تازه داماد
- تازه داماد
- داماد جوان. پسر جوانی که تازه عروسی کند
لغت نامه دهخدا
نازک دماغ
- نازک دماغ
- آنکه شامه ای حسّاس دارد. که شامۀ وی قویست:
چنان آن نازنین نازک دماغ است
که او را بوی گل دود چراغ است.
ملاطاهر غنی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تازه باغ
- تازه باغ
- باغ خوش و خرم. باغ باطراوت:
فروزنده در صحن آن تازه باغ
ز می شبچراغی بشب چون چراغ.
نظامی.
رجوع به تازه شود
لغت نامه دهخدا