جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با پهره دار

پهره دار

پهره دار
پاسدار. محافظت کننده. (برهان) :
خلیل از بیم آن زنهارخواران
مرتب داشت جمعی پهره داران.
نزاری (از جهانگیری).
لغت نامه دهخدا

مهره دار

مهره دار
آنکه دارای مهره است ذی فقار. یا مهره داران. نام عام کلیه جانوران استخواندار جانورانی که دارای استخوان میباشد و بالمال صاحب تیره پشت (ستون فقرات) هستند استخوانداران ذی فقاران ذوفقاران
فرهنگ لغت هوشیار

بهره دار

بهره دار
حصه دار. (آنندراج). حصه دار و دارای حظ و نصیب. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا

مهره دار

مهره دار
مهره دارنده. صیقلی کرده و جلا داده. (ناظم الاطباء). رجوع به مهره در این معنی شود، که مهره داشته باشد. دارندۀ مهره:
بسته چو حقه دهن مهره دار
راهگذر مانده یکی مهره وار.
نظامی.
، جانور که ستون فقرات دارد:
هم در او افعی گوزن آسا شده تریاقدار
هم گوزنانش چو افعی مهره دار اندر قفا.
خاقانی.
رجوع به مهره داران شود
لغت نامه دهخدا