معنی بدفعل
- بدفعل
- بدعمل، بدکار، بدکردار
واژههای مرتبط با بدفعل
بدفعل
- بدفعل
- بدکردار، بدکنش
متضاد: نیک کردار، بدعمل، بدفعال، بدکار
بد فعل
- بد فعل
- بد پوی بد کنش گلنده (به زن بد فعل گویند برهان) بد عمل بد کردار بد فعل، گزند رسان موذی
بدنعل
- بدنعل
- اسب سرکش که به دشواری او را نعل کنند
بدفعال
- بدفعال
- بدکردار، بدکنش، بدعمل، بدفعل، بدکار
متضاد: نیک کردار