جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با بدذات

بدذات

بدذات
بداصل و بدنژاد و کسی که نیک طینت نباشد. خبیث. (از آنندراج). بداصل و بدگوهر و مفسد. (ناظم الاطباء). بدفطرت. بدجبلت. بدگهر. مقابل خوش ذات. (یادداشت مؤلف).
لغت نامه دهخدا

بدذات

بدذات
بداصل، بدجنس، بدخواه، بدسرشت، بدطینت، بدفطرت، بدکردار، بدگهر، بدنفس، بدنهاد، پست فطرت، خبیث، شریر، مفسد، ناجوانمرد
متضاد: خوش باطن، خوش ذات، نیک گوهر
فرهنگ واژه مترادف متضاد

بدذاتی

بدذاتی
بداصلی و بدگوهری و افساد. (ناظم الاطباء).
- بدذاتی کردن، بداصلی کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

بدوات

بدوات
رأیها و اندیشه ها و تدبیرها، یقال: هو ذوبدوات. (ناظم الاطباء). جَمعِ واژۀ بداه و در حدیث آمده: السلطان ذوبدوات. اصل آن درمدح است لیکن در ذم بکار رود. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا