جدول جو
جدول جو

معنی آرام جا

آرام جا
جای آرمیدن، جای آسایش، برای مثال پرستش کنم پیش یزدان به پای / نبیند مرا کس به آرام جای (فردوسی۲ - ۱۵۷۵)
تصویری از آرام جا
تصویر آرام جا
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با آرام جا

آرام جو

آرام جو
آرامش جو، آرامش خواه، آشتی خواه، صلح طلب، برای مِثال یکی پهلوان خواستی نام جوی / خردمند و بیدار و آرام جوی (فردوسی - ۶/۲۱۸)
آرام جو
فرهنگ فارسی عمید

آرام جای

آرام جای
جای استراحت:
پرستش کنم پیش یزدان به پای
نبیند مرا کس به آرام جای،
فردوسی
لغت نامه دهخدا

آرام جان

آرام جان
مایۀ سکون دل. معشوقه. معشوق:
بر این برز و بالا و این خوب چهر
تو گوئی که آرام جانست و مهر.
فردوسی.
ای ساربان آهسته رو کآرام جانم می رود
وآن دل که با خود داشتم با دلستانم می رود.
سعدی.
از من جدا مشو که توام نور دیده ای
آرام جان و مونس قلب رمیده ای.
حافظ
لغت نامه دهخدا

آرامش جان

آرامش جان
لحن بیست و سوم از الحان باربدی، آرامش جهان، رامش جهان
آرامش جان
فرهنگ فارسی معین