جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با ایم

ایم

ایم
پیسه مار زن بی شوی مرد بی زن دختر مانده ضمیر شخصی متصل فاعلی اول شخص، جمع رفته ایم، فعل هستیم: استیم: زنده ایم. توضیح آنگاه که بکلمه مختوم به (- ه) غیر ملفوظ یا حرف مصوت پیوندد بصورت نوشته شود: برده ایم داناایم و در غیر این صورت بشکل (- یم) : رفتیم خوردیم. زن بی شوی بیوه، جمع ایامی، مرد بی زن
فرهنگ لغت هوشیار

ایم

ایم
ضمیر متصل یعنی ما، (ناظم الاطباء)، ضمیرشخصی متصل فاعلی است و در دو مورد بکار رود: 1- پس از وجه وصفی (صفت مفعولی) مانند رفته ایم، زنده ایم، 2- بصورت مبدل، ’ییم’ در کلمات مختوم به ’الف’ و ’ی’ و ’و’ مانند: تراایم، داناایم، بیناایم، رفتنی ایم و سخنگوایم، بجای تراییم و داناییم و بیناییم و ...
همه رفتنی ایم و گیتی سپنج
چرا باید این درد و اندوه و رنج،
فردوسی،
ز خاکیم و هم خاک را زاده ایم
به بیچارگی تن بدو داده ایم،
فردوسی،
دانم که بدین فعل که می بینم هر چند
گویند تراایم و حقیقت نه ترااند،
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا

ایم

ایم
مردی را گویند که زنش مرده باشد، (برهان) (ناظم الاطباء)، و رجوع به مادۀ بعد شود، سالم، درسلامت، (فرهنگ فارسی معین)، رستگار، (فرهنگ فارسی معین) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

ایم

ایم
مار. افعی را هم گفته اند. (اقرب الموارد). مارسفید. (غیاث اللغات). مارسپید باریک. ج، اَیّوم. (ناظم الاطباء). صاحب متن اللغه آرد: اَیُم و اَیِّم مار سپید و لطیف و تعمیم دارد بر جمیع مارهای نر وماده. ج، ایوم. (متن اللغه ج 1 ص 226). و رجوع به اَیِّم و تاج العروس ج 8 ص 196 و شرح قاموس ص 925 شود
لغت نامه دهخدا

احم

احم
جمع حلم ، بردباریها سکونها وقارها، عقل ها،جمع حلم : خوابها خوابهای شیطانی خوابهای شوریده که آنرا نتوان تعبیر کرد،جمع حلیم بردباران
فرهنگ لغت هوشیار

اثیم

اثیم
گناهکار تبه کار بزه مند بزه کار بزه گر مذنب مجرم عاصی، دروغگوی دروغزن، لقب ابوجهل، لقب یزد گرد پسر بهرام پادشاه ساسانی (در نزد عرب) بزه گر بزهکار
فرهنگ لغت هوشیار