جدول جو
جدول جو

معنی افسانه گویی

افسانه گویی
قصه گویی، افسانه گفتن
تصویری از افسانه گویی
تصویر افسانه گویی
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با افسانه گویی

افسانه گویی

افسانه گویی
نقل گویی. قصه گوئی. (ناظم الاطباء). قصه پردازی. حکایت سازی. عمل افسانه گوی:
همه کارشان شوخی و دلبری
گه افسانه گویی گه افسونگری.
نظامی.
و رجوع به افسانه گو شود
لغت نامه دهخدا

افسانه نویسی

افسانه نویسی
داستان نویسی. عمل افسانه نویسنده. قصه نویسی. رجوع به افسانه شود
لغت نامه دهخدا

افسانه گو

افسانه گو
آنکه افسانه ای نقل می کند، گویندۀ افسانه
کنایه از کسی که حرف دروغ و باورنکردنی بزند
کسی که سخنان بیهوده و بی معنی و بی فایده بگوید، یاوِه گو، بیهودِه گو، یاوِه سُرا، هَرزِه گو، هَرزِه خا، خیرِه دَرا، ژاژدَرای، هَرزِه لاف، هَرزِه لای، یافِه دَرای، ژاژخا، مِهذار، هَرزِه دَرای، اَفسانِه پَرداز
افسانه گو
فرهنگ فارسی عمید

افسانه گو

افسانه گو
قصه خوان. نقل گو. افسانه سگال. افسانه سنج. (ناظم الاطباء). افسانه ساز. افسانه پرداز. (آنندراج). گویندۀ افسانه. سامر. افسانه گوی. (یادداشت مؤلف). و رجوع به افسانه گوی شود
لغت نامه دهخدا

فسانه گوی

فسانه گوی
افسانه گوی. قصه گوی. فسانه پرداز:
درهم آمیختیم خنداخند
من و چون من فسانه گویی چند.
نظامی
لغت نامه دهخدا