معنی ناهوشوار - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با ناهوشوار
ناهوشوار
ناهوشوار
بی خردبی شعوربی فراست: یلان سینه راگفت باصدسوار بتازازپی این دوناهوشوار. (شا. لغ) مقابل هوشوار
فرهنگ لغت هوشیار
ناهوشوار
ناهوشوار
بی خرد. بی عقل. بی شعور. بی معرفت. ناهوشیار: یلان سینه را گفت با صد سوار بتاز از پی این دو ناهوشوار. فردوسی
لغت نامه دهخدا
ناهوشیار
ناهوشیار
کم عقل. کم فراست. بی هوش. بی عقل: دمان طوس نامرد ناهوشیار چرا برد لشکر به سوی حصار. فردوسی. چنین گفت کای رخش ناهوشیار. که گفتت که با شیر کن کارزار. فردوسی. بگویم چو فرمایدم شهریار پیام جوانان ناهوشیار. فردوسی. به دل گفت ای دل ناهوشیارم چرا گشتی تو سیر از شهریارم. فخرالدین اسعد
لغت نامه دهخدا
ناخوشگوار
ناخوشگوار
غذایی که دیر تحلیل رود و گوارا نباشد، نامطبوع نادلچسب: باملاحت کنده بودی نام کردندت ملیح هم بران نامی اگر بی ملحی و ناخوشگوار. (سوزنی) مقابل خوشگوار
فرهنگ لغت هوشیار
ناهوشیاری
ناهوشیاری
بی خردی بی شعوری، بیهوشی مدهوشی، ابلهی حماقت: که اوراشماخواستگاری کنید بدین گونه ناهوشیاری کنید. (یوسف وزلیخامنسوب بفردوسی. لغ) مقابل هوشیاری
فرهنگ لغت هوشیار
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.