معنی ناورد بردن - فرهنگ فارسی عمید
معنی ناورد بردن
ناورد بردن
حمله بردن، حمله کردن
تصویر ناورد بردن
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با ناورد بردن
ناورد بردن
ناورد بردن
حمله کردن: بهرافسون که می بردیم ناورد بیک جنباندن لب دفع میکرد. (وحشی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
ناورد بردن
ناورد بردن
حمله کردن. حمله آوردن: به هر افسون که می بردیم ناورد به یک جنباندن لب دفع میکرد. وحشی
لغت نامه دهخدا
ناورد کردن
ناورد کردن
گشتن. گردش کردن. جولان دادن: گفتا مکن ای سلیم دل مرد پیرامن این حدیث ناورد. نظامی
لغت نامه دهخدا
داوری بردن
داوری بردن
به محاکمه شدن از ظلم کسی در پیش حاکم عادل: هرچه کنی تو برحقی حاکم دست مطلقی پیش که داوری برم از تو که خصم و داوری. سعدی. داوری پیش قاضی بردند. (گلستان سعدی). ما را شکایتی ز تو گر هست هم به تست کز تو بدیگری نتوان برد داوری. سعدی
لغت نامه دهخدا
ناورد دادن
ناورد دادن
جولان دادن. جولان کردن: بر زمین فراخ دِه ناورد در هوای بلند کن پرواز. مسعودسعد
لغت نامه دهخدا
ناوردکردن
ناوردکردن
جولان کردن: گفتامکن ای سلیم دل مرد پیرامن این حدیث ناورد. (نظامی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.