معنی ناشی گری - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با ناشی گری
ناشیگری
- ناشیگری
- ندانمکاری ناآزمودگی تازه کاری بی تجربگی عدم وقوف. یابا ناشیگری. ناشیانه
فرهنگ لغت هوشیار
ناشیگری
- ناشیگری
- نااستادی. غرارت. بی تجربگی. ناآزموده کاری. عدم مهارت. ناآزمودگی. ناپختگی. رجوع به ناشی شود
لغت نامه دهخدا
ساقی گری
- ساقی گری
- ساقی بودن، پیاله گردانی، شراب داری، شغل و عمل ساقی
فرهنگ فارسی عمید
ناله گری
- ناله گری
- نالندگی نالانی: یارار گهی بچاره گری یاریم نکرد باری حسن بناله گری یا رشد مرا. (حسن دهلوی ظنند. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
وحشی گری
- وحشی گری
- وحشی بودن، توحش، مقابل تمدن، توسن گری، تولی گری
فرهنگ لغت هوشیار