جدول جو
جدول جو

معنی مادرمرده

مادرمرده
آنکه مادرش مرده باشد، کنایه از در مقام اظهار دلسوزی و همدردی نسبت به کسی می گویند
تصویری از مادرمرده
تصویر مادرمرده
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با مادرمرده

مادرمرده

مادرمرده
کسی که مادرش مرده باشد. کسی که در سوک مادرش غمگین و دل افسرده باشد:
مرا بگذار تا گریم بدین روز
تو مادرمرده را شیون میاموز.
نظامی.
، کلمه ای است اظهار شفقت را. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ترکیبی است که در مقام دلسوزی و اظهار تأسف و همدردی یا تحقیر آمیخته به دلسوزی، شخص را بدان وصف می کنند. گاه نیز مادران در مقام دلسوزی برای فرزندان خویش که احیاناً گرفتار مخمصه و دوچار زحمت شده اند آنان را ’مادرمرده’ یا ’ننه مرده’ خطاب کنند. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده)
لغت نامه دهخدا

مادر مرده

مادر مرده
کسی که مادرش مرده باشد، کلمه ایست که در مقام اظهار تاسف و همدردی یا تحقیر آمیخته بدلسوزی بشخصی گویند و گاه مادر در مقام دلسوزی فرزندخویش را که احیانا گرفتار مخمصه و دچار زحمت شده بدین عنوان خطاب کند: مثل مادر مرده بطور تب ناکی آن میکشید
فرهنگ لغت هوشیار

مادرزاده

مادرزاده
مادرزاد. (آنندراج). و رجوع به مادرزاد شود
لغت نامه دهخدا

مادرخورده

مادرخورده
دهی از دهستان طبس مسینا است که در بخش درمیان شهرستان بیرجند واقع است و 133 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پدرمرده

پدرمرده
کسی که پدرش مرده باشد، یتیم، برای مِثال پدر مرده را سایه بر سر فکن / غبارش بیفشان و خارش بکن (سعدی۱ - ۸۰)
پدرمرده
فرهنگ فارسی عمید

پدرمرده

پدرمرده
یتیم از پدر:
گر از کارداران بود رنج نیز
که خواهند هم از پدرمرده چیز.
فردوسی.
پدرمرده را سایه بر سر فکن
غبارش بیفشان و خارش بکن.
سعدی.
، بدبخت
لغت نامه دهخدا