جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با گذر داشتن

گذر داشتن

گذر داشتن
راه داشتن عبور کردن: گذر داشتم بکویی و نظری بما هرویی
گذر داشتن
فرهنگ لغت هوشیار

گذر داشتن

گذر داشتن
معبر داشتن. راه داشتن. عبور کردن: گذری داشتم به کویی و نظری به ماهرویی. (گلستان).
دریغ پای که بر خاک مینهد معشوق
چرانه بر سر و بر چشم ما گذر دارد.
سعدی (بدایع)
لغت نامه دهخدا

عذر داشتن

عذر داشتن
بهانه داشتن، حیض بودن (زن)، بهانه داشتن، حیض بودن (زن)
عذر داشتن
فرهنگ لغت هوشیار

گیر داشتن

گیر داشتن
گیر داشتن کاری. سد و مانعی در راه آن ایجاد شدن
گیر داشتن
فرهنگ لغت هوشیار

حذر داشتن

حذر داشتن
برحذر بودن. محتاط بودن. پرهیز کردن:
ای خردپیشه حذر دار از جهان
گر بهوشی پند حجت کار بند.
ناصرخسرو.
گرت هوش است و هنگ، دار حذر
ای خردمند از این عظیم نهنگ.
ناصرخسرو.
حذر دار از عقاب آز ازیرا
که پرزهراب دارد چنگ و منقار.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا