جدول جو
جدول جو

معنی قارقار

قارقار
بانگ کلاغ، صدای کلاغ
قارقار کردن: بانگ کردن کلاغ، کنایه از سر و صدا کردن
تصویری از قارقار
تصویر قارقار
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با قارقار

قارقار

قارقار
نعب، نعیب، حکایت صوت کلاغ، آوای کلاغ، اسم آواز کلاغ،
در زبان کودکان کلاغ
لغت نامه دهخدا

قارقارک

قارقارک
هواپیمای کوچک که سر و صدای زیاد داشته باشد، هر چیز کهنه و فرسوده مانند رادیو، تلویزیون، اتومبیل، هواپیما و امثال آن ها که بسیار سر و صدا کند
قارقارک
فرهنگ فارسی عمید

قارقارک

قارقارک
وسیله ای که سر و صدای زیاد و مزاحم داشته باشد، بازیچه ای کودکانه که از آن صدایی شبیه، قارقار برمی خاست
قارقارک
فرهنگ فارسی معین

قرقار

قرقار
بانگ شتر، بانگ کبوتر بانگ شتر کبوتر کبوتر بغدادی: زاغ پاسرخ و تهو باشد و دراج سفید اردهی فاخته و مخلفهای قرقار. (بسحاق اطعمه. استانبول 11)
فرهنگ لغت هوشیار

قارقا

قارقا
دهی است از دهستان قوریچای بخش قره آغاج شهرستان مراغه، در 23هزارگزی شمال باختری قره آغاج و نه هزارگزی جنوب شوسه مراغه به میانه، زمین آن کوهستانی، هوای آن معتدل است و 55 تن سکنه دارد، مذهب آنان شیعه و زبانشان ترکی است، آب آن از چشمه سارها، محصول آن غلات و نخودو شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

قرقار

قرقار
آواز بکن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). اسم فعل است بمعنی امر، و آن شاذ است، چه از رباعی مجرد بنا شده است. (اقرب الموارد). و این کلمه معدول از قرقر بمعنی صوت است، و از رباعی جز لفظ قرقار وعرعار لفظ دیگری معدول نشده است. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

قرقار

قرقار
بانگ شتر و کبوتر، اسم است قرقره را، نوعی از آوند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

باوقار

باوقار
سنگین خود دار متین وزین موقر باوقر مقابل بی وقار بی وقر
باوقار
فرهنگ لغت هوشیار