جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با صلح کردن

صلح کردن

صلح کردن
با هم کنار آمدن آشتی کردن سازش کردن آشتی کردن سازش کردن
صلح کردن
فرهنگ لغت هوشیار

صلح کردن

صلح کردن
آشتی کردن. سازش کردن. مصالحه. مسالمه:
ای که شمشیر جفا بر سر ما آخته ای
صلح کردیم که ما را سر پیکار تو نیست.
سعدی.
حاکمی گر عدل خواهی کرد با ما یا ستم
بنده ایم ار صلح خواهی کرد با ما یا نبرد.
سعدی.
گر صلح کنی لطیف باشد
در وقت بهار مهربانی.
سعدی.
صائب هزار بار ترا بیش گفته ام
با خلق صلح میکن و با خود بجنگ باش.
صائب.
رجوع به صلح شود
لغت نامه دهخدا

صلاح کردن

صلاح کردن
سکالیدن مشورت کردن رای زدن، مشورت کردن، رای زدن، تدبیر کردن
صلاح کردن
فرهنگ لغت هوشیار

صلاح کردن

صلاح کردن
مشورت کردن. رای زدن. تدبیر کردن: اکنون بازگرد تا من با وزیران خود صلاح کنم. (قصص الانبیاء). رجوع به صلاح شود
لغت نامه دهخدا