جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با صرع دار

صرعدار

صرعدار
مصروع. صرع زده:
گوئی خم صرعدار شد چرخ
کان زرد کف از دهان برانداخت.
خاقانی.
فلک چو عود صلیبش بر اختران بندد
که صرعدار بود اختران بوقت زوال.
خاقانی.
خور در تب و صرعدار یابم
مه در دق و ناتوان ببینم.
خاقانی.
خم صرعدار آشفته سر، کف بر لب آورده زبر
و آن خیک مستسقی نگر، در سینه صفرا داشته.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

پری دار

پری دار
آنکه جن او را گرفته باشد جن دار جن گرفته پی گرفته، جمع پریداران، دختری دوشیزه که زنان جادو افسانها خوانده بر او دمند تا پری در بدن او در آید و آن اثنا از مغیبات خبر دهد، دیوانه مجنون، جا و مقام دیو
فرهنگ لغت هوشیار

سرخ دار

سرخ دار
درختی است از تیره مخروطیان جزو رده بازدانگان که برگهای سوزنی شکل و طویل دارد و میوه اش مخروطی و از میوه کاج کوچکتر است. این گیاه در نقاط معتدل آسیا از جمله ایران میروید چوب این درخت قرمز و نسبتا محکم است و چون به خوبی صیقل میشود از آن در صنعت استفاده میکنند سیر دار زرنب رجل الجراد
فرهنگ لغت هوشیار

صحرا دار

صحرا دار
دشتبان زراعتی که قسمتی از زمین واقع در صحرا را زراعت کند (خراسان)
فرهنگ لغت هوشیار