سر، به ویژه سر بی مو دک شدن: مثلاً آهسته از جایی بیرون رفتن و ناپدید شدن دک کردن: مثلاً کسی را به بهانه ای از جایی راندن و بیرون کردن دک و پوز: ظاهر شخص دک و دنده: بالا تنه دک و دهن: دهان و قسمت های بیرونی آن
نصیب و تقدیر، گدائی، مفلس و مبعنی سر بی مو و زمین خشک و سخت فرو کوبیدن، همواراندن هموار کردن، کوبش کوفتن، پس زدن دور راندن دور کردن، ریگستان، توده، انباشتن، ناتوانی از تپ، آب شدن از میان رفتن