جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با دان کردن

دان کردن

دان کردن
دانه کردن. جدا کردن دانه های چیزی و بیشتر در انار مستعمل است و گاه در باقلی و انگور و گندم و جو. از هم باز کردن دانه های برخی از میوه ها را. حبه ها را از گوشت جدا کردن (در میوه چون انار). حبه کردن
لغت نامه دهخدا

دفن کردن

دفن کردن
نیکانیدن چیزی را زیر خاک کردن، بخاک سپردن مرده بگور کردن میت، پنهان کردن
فرهنگ لغت هوشیار

دانه کردن

دانه کردن
دانه های میوه و مانند آن را جداکردن، پراکنده کردن پریشان ساختن
دانه کردن
فرهنگ لغت هوشیار

داغ کردن

داغ کردن
بسیار گرم کردن، گرم و سوزان ساختن، با آهن تفته جایی از بدن انسان یا حیوانی را سوزاندن، با آلت فلزی که در آتش سرخ شده در کفل چهارپایان علامت گذاشتن که شناخته شوند
داغ کردن
فرهنگ فارسی عمید

نان کردن

نان کردن
درآمد داشتن نفع کردن: این خانه ای که برای فلان کس ساختم روی هم ده هزار تومان برایم نان کرد
فرهنگ لغت هوشیار

داغ کردن

داغ کردن
بسیار گرم کردن، سوزاندن موضعی به وسیله آلتی فلزی که در آتش سرخ شده
داغ کردن
فرهنگ فارسی معین