معنی انظلام - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با انظلام
انظلام
- انظلام
- ستم کشیدن و احتمال کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). احتمال ظلم. (از اقرب الموارد). ستم واپذیرفتن. (تاج المصادر بیهقی). ستم بردن. اظلام. قبول ظلم. (یادداشت مؤلف).
لغت نامه دهخدا
انثلام
- انثلام
- لب پریدگی، گرد آمدن رخنه شدن رخنه یافتن، سوراخ و رخنه پیدا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
انثلام
- انثلام
- رخنه دار گردیدن خنور و شمشیر و جز آن، یقال: انثلم الاناء والسیف و نحوه. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رخنه دار گردیدن. (آنندراج). رخنه شدن. (تاج المصادر بیهقی). شکستن. (از اقرب الموارد). ترک برداشتن. (یادداشت مؤلف).
لغت نامه دهخدا
انحلام
- انحلام
- خواب دیدن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
اظلام
- اظلام
- تارشدن تاریک شدن، ستم دیدن، درخشیدن دندان تاریک شدن (شب)، در تاریکی در آمدن، تاریک کردن، تاریک شدن، تاریک گشتن
فرهنگ لغت هوشیار